ولایت،شهدا،بسیج | ||
مابسیجیان حوزه شهری شهیدموسوی سپاه چالدران ساخت فیلم موهن وحتک حرمت به ساحت مقدس پیامبر بزرگ اسلام وحمایت دولت آمریکا وصیهیونیستها ازاین فیلم را به شدت محکوم نموده وبه دولت آمریکا وصهیونیستها هشدار میدهیم عوامل این گستاخیها را محاکمه نمایند. [ دوشنبه 91/6/27 ] [ 12:8 صبح ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ 2 نظر ]
هرگاه مـرا مى دید از یوسف گمگشتـه اش سـراغ مى گرفت . در حالى که بغض گلویش را مى فشرد و اشک در چشمانـش حلقه مـى زد مى گفت: مى دانى کـه مـن زنـدگـى ام را در جـنـگ و انـقـلاب صــرف کــرده ام .از وضعیت فرزندان جانبازم هم اطلاع کامل دارى ،دیدى که یوسفم را هم خود راهى نمودم ،اگر از او خبرى دارى بگو، ناراحت نمى شوم. پیـرمرد به رغم سن بالایـش در کـنـار رزمنده هـا در جبهه هاى مختلف حضور یافته و ایفاى وظیفه کرده بود . صدمات شیمیایى تن رنجورش را ضعیف تر و نحیف تر مى نمـود و تنهاآرزوى مرد آهنیـن دوران مبـارزه ،دیدار یوسف و یا دستکم آگاهى از سرنـوشت فرزند دلبندش بود .اما عـوارض شیمیایى به او امان نداد تا در دنـیـا بـه دیدار عزیزش نایل آید و حاج صاحبعلى کنگرى به فیض شهـادت رسید
هر از چند گاهی از طرف بچه های تفحص و یا قسمت ایثارگران لشگر 31عاشورا با من(حمید مظاهری راد) تماس می گرفتند که تعدادی جنازه پیدا شده برای شناسایی جنازه یوسف به آنجا مراجعه نمایم . بغض غریبی گلویم را می فشرد و به یاد جمله عزیز با وفایم یوسف کنگری می افتادم که وقتی در دزفول با اتوبوس عازم خط مقدم جبهه بودیم فرمود:
که نمی خواهم وقتی به لقاالله پیوستم جنازه ام پیدا شود چرا که دوست ندارم جسم خاکی ام برکره زمین سنگینی نماید و مشتاقم که اثری از من در دنیای مادی باقی نماند.
[ جمعه 91/5/13 ] [ 12:14 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ بدون نظر ]
به آخر جنگ که رسیده بودیم، چند روز قبل از عملیات مرصاد، دشمن سوءاستفاده کرد و در حالی که تازه قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفته بودیم، عراقیها سوءاستفاده کردند و ریختند از 14 محور در غرب کشور، آنهایی که با جغرافیا آشنا هستند از تنگ توشابه، بعد پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروی، تنگ آب کهنه، تنگ آب نو، نفت شهر، خود سومار، سرنی بیاد به طرف مهران و تا خود مهران حدود 14 محور دشمن آمد حمله کرد و رزمندگان ما را دور زد. ما 40، 50 هزار تا اسیر از آنها داشتیم آنها اسیر از ما کم داشتند یک دفعه تعداد بسیار زیادی اسیر گرفت. خیلی وحشتناک بود. از سوی دیگر دلهای ما را غم گرفته بود، امام هم فرموده بود نجنگید، دیگر تمام شد، من در خانه بودم که ساعت 8:30 شب از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند که دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق با سرعت جلو میآید، من گفتم خدایا کدام دشمن از یک محور سرش را انداخته پایین میاید! این چه جور دشمنی است؟! گفت: ما نمیدانیم، گفت رسیدهاند به کرند و آنجا را هم گرفتند. بعد هم حرکت کرده به سمت اسلام آباد غرب، بعد هم کرمانشاه و همین طور دارد جلو میآید!
این چه دشمنی است؟ ما همچنین دشمنی ندیده بودیم که اینطور از یک جاده سرش را بیندازد پایین و بیاید جلو! گفتند به هر صورت ما نمیرسیم. گفتم: خب حالا شما چه میخواهید؟ گفتند: شما بیایید برویم منطقه. حواسمان پرت شده بود که این دشمن چیست؟ گفتم: فقط به هواپیما بگویید آماده باشد که با هواپیما برویم به طرف کرمانشاه. هواپیما را آماده کردند. ساعت 10:30 دقیقه به کرمانشاه رسیدیم. در کرمانشاه حالت فوق العادهای بود، مردم از شدت وحشت بیرون از شهر ریخته بودند! جاده کرمانشاه- تاق بستان که تقریباً حالت بلوار دارد، پر از جمعیت بود. ساعت 1:30 شب پاسدارها آمدند وگفتند که ما در اسلام آباد بودیم که دیدیم منافقین آمدند. تازه فهمیدم که اینها منافقین هستند که کرند و اسلام آباد غرب را گرفتند. یک پادگانی در اسلام آباد بود که ارتشیها آنجا نبودند. منافقین آمده بودند و پادگان ارتش را گرفتند. فرمانده پادگان که سرهنگ بود، مقاومت کرده بود، همانجا اعدامش کرده بودند. منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام آباد تا کرمانشاه با هروسیلهای که داشتند از تراکتور و ماشین آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند. [ جمعه 91/5/13 ] [ 12:5 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ بدون نظر ]
سیر نبردهای رزمندگان اسلام در دو دوره خلاصه میشود، یک دوره جنگ با ضدانقلاب و منافقین و دشمنان داخلی و یک دوره هم دوره هشت ساله دفاع مقدس. در کردستان با کمک رزمندگان ارتشی، سپاهی، بسیجی کرد مسلمان شهرهای سنندج، مریوان، ایوان پیشمرگان دره، سقز، بانه، سردشت و بعدش هم اشنویه و بوکان در دوران فرماندهی و مسئولیت بنده، آزاد کردیم. یعنی این شهرها کاملاً دست ضدانقلاب بود، جادهها و پادگانها محاصره بود، به لطف خدا همگی آزاد شدند. در کردستان بودم که صداوسیما اعلام کرد که صیاد شیرازی شده فرمانده نیروی زمینی! آن موقع درجه حقیقی من سرگرد بود منتهی دو تا درجه افتخاری داده بودند که بتوانم فرماندهی بکنم. آمدم به جبهه جنوب، در جبهه جنوب اولین کاری که کردم در عرض دو سه روز قرارگاه کربلا را تشکیل دادیم، قرارگاه کربلا مرکز عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. ما فهمیده بودیم که اگر بخواهیم پیروز شویم، باید همه با هم ید واحده باشیم، بلافاصله طرحهامان را ریختیم. به لطف خداوند عملیاتها را پشت سر هم شروع کردیم، عملیات طریقالقدس و عملیات فتح المبین که دو هزار کیلومتر مربع از قلب رودخانه کرخه در شمال خوزستان آزاد شد، پادگان عین خوش و چنانه آنجا هم آزاد شد. حدود 16 هزار اسیر از دشمن در فتح المبین گرفتیم. عملیات بیتالمقدس انجام شد که 6 هزار کیلومتر مربع از خاک ما آزاد شد، شهر خرمشهر هم آزاد شد و حدود 19هزار و 600 نفر اسیر گرفتیم. تا حدود چهار، پنج سال با همین فرماندهی نیروی زمینی در جبهه بودم، بعد وضعیتی شد که من خودم تقاضا کردم که مسئولیتم را عوض کنند که شدم نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع. باز به جبهه میرفتم. [ جمعه 91/5/13 ] [ 12:1 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ بدون نظر ]
یگان ویژه نیروی زمینی سپاه که یگان «صابرین» نامیده می شود، ازجمله یگان هایی است که عضویت در آن نیازمند پشت سر گذاشتن مراحل دشواری است که از عهده کمتر کسی برمی آید. در واقع هر آنچه از سختی یگانهای ویژه در فیلم ها دیده اید، در صابرین عینیت می یابد؛ پیاده روی های چند ده کیلومتری در جنگل و کویر، غواصی، آموزشهای هوایی، صخره نوردی های طاقت فرسا و... یگانی که میتوان آن را همرده یگانهای ویژه در ارتشهای مجهز دنیا دانست اما با یک وجه تمایز مهم یعنی روحیه ایمان و شهادتطلبی که نظیری در ارتشهای دنیا ندارد. صابرین با شهدایی که در شمالغرب فدای امنیت کشور کرد، کارنامه درخشانی از خود بر جای گذاشت. در گفت و گو با سردار مرتضی میریان فرمانده یگان ویژه صابرین در عملیات شمالغرب، به بررسی نقش این یگان در برخورد با پژاک پرداختیم. سردار میریان اکنون جانشینی معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه را بر عهده دارد.
لطفاً ابتدا درباره یگان ویژه نیروی زمینی سپاه توضیحات مختصری ارائه بفرمایید. چرا نام صابرین برای این یگان انتخاب شد؟
نام صابرین برگرفته از آیه 65 سوره انفال است که خداوند در این آیه یک مقایسه آماری کرده و توان صابرین را در برابر دشمن، یک به ده اعلام مىکند؛ البته خداوند در اینجا قید مى کند به شرطى که ایمانشان قوى باشد.در نیروى صابرین هم مهمترین مشخصه، ایمان و اعتقاد است. البته دو مشخصه مهم دیگر نیز براى این نیرو در نظر گرفته شده است؛ یعنى افراد عضو نیروى صابرین افرادى سه بعدى هستند.ویژگی دوم و سوم، علم و تخصص و توان بالاى جسمى است. همه اینها از آموزهاى دینى گرفته شده و در آیین نامه صابرین هم آورده شده است
[ دوشنبه 91/5/9 ] [ 12:41 صبح ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ بدون نظر ]
تفحص شهیدی که خون از پیکرش بیرون زد رفیعی با دست های خونی وارد سنگر شد. رنگم پرید. فکر کردم بلایی سر حمزوی آمده. [ چهارشنبه 91/4/21 ] [ 11:55 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ یک نظر ]
![]() کمی دقت نمی کردی، بیل مکانیکی به گِل می نشست. زمان می گذشت، اما خبری از شهدا نبود. داشتم با خودم حرف می زدم: «خدایا من هم با اینها بودم، چی شد اینها را انتخاب کردی؟ مگه ما آدم بدا دل نداریم؟ خدایا اینها چی داشتند که ما از اون بی بهره بودیم؟!» توی پاکت بیل، یک تکه پارچه قرمز رنگ توجهم رو جلب کرد. دویدم و برداشتمش. گَِلها را از روی آن پاک کردم. جواب سؤالم بود! رویش نوشته بود: «عاشقان شهادت»! [ چهارشنبه 91/4/21 ] [ 11:53 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ بدون نظر ]
اوایل سال 72 بود و گرماى فکه. [ چهارشنبه 91/4/21 ] [ 11:51 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ بدون نظر ]
|
☼ ساخت کد صوتی مهدوی برای وبلاگ ☼ |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |