ولایت،شهدا،بسیج |
عملیات تنگ کورک بود و عراقی ها به ما پاتک زده بودند. وقتی توپ در آن ارتفاعات بلند به صخره ای اصابت می کرد ، سنگ ها خرد می شدند و به اطراف و سر و سینه بچه ها برخورد می کرد. ناچار عقب نشینی کردیم. همه بچه ها آمدند عقب بجز حسین. تک و تنها ماند با یک گروه عراقی. تعجب می کردیم که چطور خودش را نباخته. دو سه تا جعبه نارنجک کنارش بود . با خونسردی و آرامش تمام نارنجک ها را باز می کرد و پرت می کرد پایین صخره طرف عراقی ها . حجم آتشی که حسین روی عراقی ها می ریخت آنقدر زیاد بود که آنها فکر می کردند یک گروه زیادی ایرانی روی ارتفاع هستند. همان موقع و یک تنه باعث شد عراقی ها عقب نشینی کنند. بعد از آن هر وقت با حسین شوخی می کردیم می خندید و می گفت : «دست و پایتان را جمع و جور کنید . من از عهده عراقی هایی آمده ام که یک بیور گنده اندازه شما را درسته قورت می دادند. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 12:32 صبح ] [ سیدروح الله جعفری ]
[ نظر ]
|
☼ ساخت کد صوتی مهدوی برای وبلاگ ☼ |
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |