امیر سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی

روح بلند شهید بابایی ورود به دانشکدهی خلبانی را به تحصیل در رشتهی پزشکی ترجیج میدهد. زندگی در آمریکا او را از راه راستی که در پیش گرفته منحرف نمیکند. شبی در دانشکده ی محل آموزش، فرماندهی آمریکایی با صحنه عجیبی روبهرو میشود.یکی از دانشجویان خلبانی در محوطهی دانشکده در ساعاتی که همه در حال استراحت هستند، در حال دویدن و ورزش هست. به او نزدیک میشود و علت را میپرسد، شهید بابایی جواب میدهد: «در حالیکه در رختخواب خوابیده بودم احساس کردم شیطان میخواهد مرا وسوسه و وادار به گناه کند برای همین از استراحت منصرف شدم و به ورزش پرداختم.»
درسال 1360 با درجهی سرهنگ دومی به فرماندهی پایگاه هشتم شکاری اصفهان منصوب میشود.
دو سال بعد بر اثر رشادتها و ابراز لیاقت به درجه سرهنگ تمامی میرسد و معاون عملیات فرماندهی نیروی هوایی میشود. سرانجام در مردادماه 1366 در حالیکه چند ماه قبل به درجه سرتیپی مفتخر شده است هواپیمای او در یک عملیات برون مرزی در خاک عراق مورد اصابت قرار میگیرد و د رروز عید قربان به وعدهی خود عمل میکند. او که با اصرار زیاد دوستان و همرزمانش برای انجام مناسک حج روبهرو بود، به آنها قول داد که در روز عید قربان خود را به آنها برساند و در همان روز هم شهید شد. افتخارش این بود که نوکر بسیجیهاست.
اسطورههایی مانند شهید بابایی که پرچمهای افتخار این کشورند در ارتش و سپاه بسیارند. انسانهایی که در حین برخورداری از لطیفترین احساسات بشری، صاعقه وار ظلم و ستم را محو میکنند. یکی از همرزمان این شهید در یک عملیات هوایی برون مرزی مأموریت مییابد پلی را در خاک عراق منهدم سازد. وقتی بالای پل میرسد مشاهده میکند، چوپانی با گوسفندانش از روی پل عبور میکنند. دوری در آسمان عراق میزند تا چوپان و گلهاش از روی پل دور شوند که در این حین هواپیمای او مورد اصابت قرار گرفته و خودش نیز اسیر میشود.