ولایت،شهدا،بسیج

همسر حاج ابراهیم همت می گوید پس از شهادت حاج ابراهیم آن قدر عرصه بر ما تنگ شد که واقعاً برایمان مشکل بود. روزی بچهام تب بالایی داشت و نزدیک بود بمیرد. بچه را بغل کردم، هر کاری میکردم تا آرامش کنم نتیجه نداد. عصبانی شدم و با روح حاج همت دعوا کردم. گفتم: ابراهیم خیلی نامردی. خودت رفتی تو بهشت، آسوده شدی؛ منو با این بچهها تنها گذاشتی. لااقل بچ? مریضت رو که داره میمیره بغلش کن.

قسم میخورد و میگفت: دیدم حاجهمت همون موقع اومد و بچه رو که در تب می سوخت بغل کرد. چند دقیقه نوازشش کرد و داد دست من. دیدم که بچه دیگه تب نداره. گفتم شاید بچه مثل بعضی از مریضایی که در حالت احتضار تبشون قطع میشه و بعدش میمیرن داره تموم میکنه. سریع بچه را به بیمارستان بردم. بعد از معاینه، پزشک گفت: خانم، این بچه سالم است ببریدش!

شادی روح برزگوارش صلوات

شهید همت


[ یکشنبه 90/10/11 ] [ 12:50 صبح ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب





بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 189497

☼ ساخت کد صوتی مهدوی برای وبلاگ ☼