سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت،شهدا،بسیج

هفته بسیج را بربزرگ مردبسیجی ،حضرت امام خامنه ای تبریک عرض نموده وبه نمایندگی از بسیجیان حوزه شهری شهیدموسوی چالدران اعلام مینماییم همیشه ودرهمه حال پشتیبان رهبر عزیزمان خواهیم بود.ودر این راه جان ناقابل خودرانیز نثار می کنیم.

کارت بسیجی مقام معظم رهبری


[ دوشنبه 90/8/30 ] [ 10:26 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

هفته مبارک بسیج ،یادگار ارزشمند امام خمینی(ره) بر دلاورمردان بسیجی علی الخصوص بسیجیان حوزه شهید موسوی چالدران مبارکباد


[ دوشنبه 90/8/30 ] [ 10:18 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

بسیج لشکر مخلص خداست             

 بسیج میقات پا برهنگان ومعراج اندیشه پاک اسلامی است وتربیت یافتگان آن ، نام ونشان در کمنامی وبی نشان گرفته اند

  بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفهای آن بوی بهار وصل و طروات یقین حدیث عشق می دهد

 بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر داده اند

من دست یکایک پیشگامان رهائی را میبوسم و میدانم که اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت

 حقیقتا اگر بخواهیم مصداق کاملی از ایثار و خلوص و فداکاری و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه دهیم چه کسی سزوارتر از بسیج و بسیجیان خواهند بود؟

تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقینا از برکات و الطاف جلبه خداوند تعالی بود و که بر ملت عریز وانقلاب اسلامی ایران ارزانی شد

 من امیدوارم که این بسیج عمومی اسلامی ،الگو برای تمام مستضعفین جهان و ماتهای مسلمان عالم باشد و قرن پانزدهم قرن شکستن بتهای بزرگ ،و جایگزینی اسلم و توحید به جای شرک وزندقه، و عدل وداد به جای ستمگری و بیداد گری ، و قرن انسانها متعهد به جای آدمخوران بی فرهنگ باشد


[ دوشنبه 90/8/30 ] [ 10:16 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

بسیجی ام به امید ظهور پنجره ام

و بازمانده نسل هزار حنجره ام

هنوز عهد و مرامی که داشتم دارم

و جان نیمه تمامی که داشتم دارم

به همرهان که جفا می کنند می گویم

اگر چه گفته ام اکنون بلند می گویم

که تا به چشمه نور حیات روزنه ایست

تمام بود و نبودم فدای خامنه ای است

"سلامتی رهبر عزیزمان امام خامنه ای صلوات"


[ شنبه 90/8/28 ] [ 11:7 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

لاله ولادن (دوقلوهای بهم چسبیده)

laleh-ladan-emamkhomeini.jpg

http://d.takdid.com/ax/Khomeini/bimarestan/Before42_01.jpg

http://d.takdid.com/ax/Khomeini/bimarestan/Bimarestan02.jpg

http://d.takdid.com/ax/Khomeini/bimarestan/Bimarestan23.jpg

http://d.takdid.com/ax/Khomeini/bimarestan/Bimarestan26.jpg

http://d.takdid.com/ax/Khomeini/bimarestan/Bimarestan29.jpg

http://d.takdid.com/ax/Khomeini/bimarestan/Bimarestan27.jpg

http://d.takdid.com/ax/Khomeini/bimarestan/Bimarestan06.jpg


[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 12:23 صبح ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

مفهوم حقیقی غدیر
هرچه بتوانیم عدل را در جامعه بیشتر مستقر کنیم، شباهت ما به امیرالمؤمنین و تمسک ما به ولایت آن بزرگوار بیشتر خواهد شد.امیدواریم خداوند متعال روزى را به بشرِ زمان ما نشان بدهد که رشحه‏اى از عدالت علوى و معنا و مفهوم حقیقى غدیر در دنیاى اسلام و در همه بشریت پرتوافکن باشد و مردم را بهره‏مند کند.


[ یکشنبه 90/8/22 ] [ 8:10 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

عید غدیرخم،عید ولایت برتمامی مسلمین مبارکباد.

عید ولایت حضرت علی آمد ( شعر)

عید ولایت حضرت علی آمد ( شعر)

عید ولایت حضرت علی آمد ( شعر)

 

 


[ یکشنبه 90/8/22 ] [ 8:5 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

شهید رحیم غروبی

تبلوری از غیرت غیور مردان آذربایجان در 8 سال دفاع مقدس  

   

رحیم در سال1341 در شهرستان خوی چشم به جهان گشود. او کودکی هوشیار و بسیار شیرین زبان بود. از اوان کودکی به کارهای هنری و علمی علاقه نشان می داد. در چهره او معصومیت کودکانه موج می زد. از تجربه کردن وانجام کارهای تازه لذت می برد  .

از دوره راهنمایی، مطالعه کتاب های دینی را آغاز کرد و با شرکت در جلسات قرآن و عزاداری‌های ابا عبدا... الحسین(ع) بخشی از هدف های خود در زندگی را ترسیم نمود  .

او با اینکه سن و سال زیادی نداشت، ولی برخلاف دیگر دوستانش، در تظاهرات مردم خوی علیه نظام شاهنشاهی و در گفتگوهای سیاسی شرکت می کرد و گاه به شدت نیز اذیت می شد  .

در سالهای اول انقلاب (قبل از پیروزی) هنگام پخش اعلامیه و نوار سخنرانی امام خمینی(ره) توسط ساواک خوی دستگیر شد و پس از آزادی، با ساخت نارنجک های دستی و پیوستن به گروههای مبارزین، عملاً بر شدت مبارزات خود افزود  .

رحیم، هر چند بیشتر اوقات خود را وقف جلسات قرآن، بحث های سیاسی و مبارزه مخفیانه می کرد، اما نگاه و حافظه پاک و تیز او فراگیر بود. به واسطه این خلاقیت و ذکاوت، وارد دانشگاه تهران در رشته پزشکی شد  .

در دانشگاه تهران با پیوستن به دانشجویان خط امام به افشاگری گروهک های وابسته پرداخت و پس از تعطیلی دانشگاهها (انقلاب فرهنگی) در سال1359 لباس سیاه را پوشید  .

او بیشتر از20 سال نداشت که به عضویت شورای فرماندهی سپاه خوی درآمد  .

رحیم و دفاع مقدس  

رحیم دست از دانشگاه و مدرک شست و به وادی رزم و دفاع، پای گذاشت. او فعالیت خود را با عضویت در شورای فرهنگی سپاه و آموزش و سازماندهی نیروهای مردمی آغاز کرد  .

رحیم غروبی در جریان دفاع مقدس اعتقاد داشت: خون من رنگین تر از خون فرزندان حسین(ع) نیست. صدام، کشور ما را به کربلا تبدیل کرد. باید مانند یاران امام حسین(ع) عازم جبهه و جنگ با کفار شد و به ندای ابراهیم زمان (خمینی عزیز) لبیک گفت. باید یاد حماسه آفرینان عاشورا را زنده نگه داشت. خداوند به این سپاه اسلام، در این عاشورا، در این ایران و این کربلای خوزستان قوت و توان ببخشاید  .

غروب رحیم  

در دومین شب عملیات بزرگ بیت المقدس، تیپ عاشورا که متشکل از مردان غیور آذربایجانی بودند، وارد عمل می شوند. گردان حمزه(ع) را ابوالفضل قنبرپور فرماندهی می کرد و آقا رحیم به عنوان جانشین گردان، در میان آتش شدید بعثی ها، به دفاع جانانه می پرداخت  .

او در وجودش در این جنگ، آن چه از رسم عاشقی و شیدایی بود به نمایش درآورد. عشق به آزادی خرمشهر و لبیک گفتن به پیام امامشان، غلغله ای بپا کرده بود  .

این دفاع تا دمادم صبح ادامه یافت. بچه ها به نوبت نمازشان را خواندند که اقا رحیم به داوود صمدلویی گفت: داوود مراقب باشید! بعد از ساعتی، من دیگر در میان شما نخواهم بود. این را خواهید دید  ...

دستور فرماندهی، به اقا رحیم، پاکسازی سنگرها بود  .

رحیم، نمونه این باور بود که جبهه، دانشگاه پاکی هاست! به همرزمان خود می گفت: قبل از این که دست به ماشه تفنگتان ببرید، ببینید، قلب خود را پاک کرده اید یا نه؟ !

ذکر هیچوقت از لبان رحیم رهایی نمی یافت. او و دوستانش، سایه به سایه دشمن حرکت می کردند. سکوت در سنگرها با تیغ آفتاب به هم آمیخته بود. گرما، بوی باروت و صدای آرام پای رزمندگان، از حادثه ای خبر می داد. نکند مینی منفجر شود، تیری از سنگری شلیک شود...

نگاه رحیم و دوستانش به تعدادی عراقی می افتد که به نشانه تسلیم دست های خود را بالا برده بودند. ساعت،8 صبح را نشان می دهد. افتاب کمره های آسمان را طی کرده است. رحیم، تنها به طرف آنان می رود، دوستان رحیم او را زیر نظر گرفته اند و مراقب او هستند.

سکوت، سنگین تر شده بود. بوی خرمشهر از چهل کیلومتری به مشام می رسد.

رحیم، به رسم جوانمردی، بعثی ها را فرا می خواند. امان می دهد؛ اما ناگاه آتش و باران گلوله از طرف بعثی ها، افتاب رحیم را زودهنگام به غروب مبدل می کنند و رحیم در ساعت8 صبح تاریخ61/2/11 (عملیات بیت المقدس) قامت رعنای خود را به ملائک می سپارد.

وصیتنامه شهید رحیم غروبی

بسم الله الرحمن الرحیم ـ ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه

شهادت، انتخابی است آگاهانه، و شهید، گزینش کننده ای است متعهد و مسؤول که گذرگاه شهادت را بر مبنای ویژگی ها و نیاز زمان خویش، برای رسیدن به هدف الهی خویش بر می گزیند.

کربلای مااین بار، در مصاف با شیطان بزرگ و با همدستی قبیله ای شوم که از خون فرزندان حسین(ع) تغذیه می کند شکل می گیرد.

کربلای ما، امروز جبهه خوزستان است و یزید زمان ما، همان صدام و قافله سالار کاروان تکاملی حسین(ع)، پیرمردی از تبار ابراهیم(ع) خمینی بزرگ است و چهره های حماسه آفرینان عاشورا، نیروهای رزمنده اسلام. خداوندا! به این سپاه اسلام، در این عاشورای ایران و کربلای خوزستان، قوت و توان ببخشای و در آخر، چند پیام دارم خطاب به زمینی ها که می مانند و باید رسالت خون حسین(ع) را به گوش جهانیان برسانند:

ملت عزیز و رزمنده ایران! دست از حمایت امام و روحانیت مبارز برندارید که این کار مصیبتی عظیم را به دنبال خواهد داشت. به سر ما همان می اید که پنجاه سال بود که می کشیدیم.

وابسته به هیچ یک از گروههای سیاسی به اصطلاح خلقی اعم از مجاهدین خلق و چریک ها نباشید که اینها در خط آمریکا هستند.

لیبرالیسم یا به قول امام، ملی گراها بزرگترین خطر در مقابل خط امام هستند که باید همه قاطعانه در مقابل آنها بایستید.

پدر و مادرم! در فقدان من گریه نکنید. خون من رنگین تر از خون فرزندان امام حسین(ع) نیست. در عوض اگر امکانش است، هر پنجشنبه برایم قرآن بخوانید.

حرکت من آگاهانه بود. صرفاً به خاطر این به جنگ کفار نرفتیم که آنها را از سرزمین خود بیرون کنیم. علاوه بر این، می خواهیم اسلام زنده بماند. حرکت من به خاطر رضای الله است. امیدواریم، من و منیت مطرح نباشد و گرنه، مرگ من هم سودی به انقلاب نخواهد داشت. انشاءا... خداوند ما را خدمتگزار اسلام گرداند.

یک سال نماز و روزه را برای من بخوانید و بگیرید.

با سلام به شهدای اسلام از اول انقلاب محمد(ص) تا انقلاب اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی و تا ظهور امام عصر(عج).


[ جمعه 90/8/13 ] [ 11:54 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

بهار سال 1365، روزى را که امام(ره) در بستر بیمارى بودند، فراموش نمى‌کنم. ایشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و تقریباً ده، پانزده روزى در بستر بیمارى بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاى حاج احمد آقا به من تلفن کردند و گفتند سریعاً به آن‌جا بیایید؛ فهمیدم که براى امام(ره) مسأله‌اى رخ داده است. آناً حرکت کردم و پس از چند ساعت طى مسیر، خود را به تهران رساندم. اولین نفر از مسؤولان کشور بودم که شاید حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاى سر ایشان حاضر شدم.
 
روزهاى نگران‌کننده و سختى را گذراندیم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامى که نزدیک تخت ایشان رسیدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گریه کردم. ایشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند. بعد چند جمله گفتند که چون کوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بیرون آمدم و آنها را نوشتم.
 
در آن لحظاتی که امام(ره) ناراحتى قلبى پیدا کرده بودند، ایشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند، بنابراین مهمترین حرفى که در ذهن ایشان بود، قاعدتاً مى‌باید در آن لحظه‌ى حساس به ما مى‌گفتند. ایشان فرمودند: «قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکى باشید، «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم» باشید، و اگر با هم بودید، هیچ‌کس نمى‌تواند به شما آسیبى برساند». به نظر من، وصیت سى‌صفحه‌ای امام(ره) مى‌تواند در همین چند جمله خلاصه شود.


[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 9:55 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

مقاومت رمز پیروزی

در آن روزها سازماندهی نیروی هوایی و سازماندهی بخشهای گوناگون ارتش مسئله‌ مهمی بود. این کار آن چنان با ظرافت، مهارت و پایبندی به مبانی انقلاب در داخل نیروی هوایی انجام گرفت که حتی ناظران نزدیک و آشنا را هم متحیر کرد. بعد جنگ تحمیلی آغاز گشت و نوبت عملیات شد. چشمها متوجه بود که نیروی هوایی چه خواهد کرد؟ نیروی هوایی نقش‌آفرینی کرد و وسط میدان ظاهر شد. با اینکه نیروی هوایی، نیروی پشتیبانی است، اما در برهه مهمی از زمان در آغاز جنگ، محور دفاع مقدس شد. بنده آن وقت نماینده‌ مجلس شورای اسلامی بودم؛ به مجلس رفتم و از تعداد سورتیهای پرواز نیروی هوایی در جنگ گزارش دادم؛ نمایندگان مبهوت ماندند! یک بار دیگر نیروی هوایی دیگران را متعجب کرد؛ آن زمان که دستگاه‌های به گمان بعضیها از کار افتاده و معطل مانده رو به تمام شدن را احیا کرد. شاید روز اول یا دوم جنگ بود که چند نفر از بزرگان نظامی آن روز کاغذی به من دادند که در آن طبق آمار نشان داده شده بود که ما حداکثر تا بیست روز دیگر پرنده‌ای در آسمان کشور نخواهیم داشت نه ترابری و نه جنگنده. من هنوز آن کاغذ را نگه داشته‌ام. به ما می‌گفتند اصلاً امکان ندارد اما جوانان ما از خلبان ما، فنی ما، پدافندی ما، همه و همه دست به هم دادند و هشت سال جنگ را بدون اینکه ما چیز قابل توجهی به موجودی ارتش اضافه کرده باشیم، اداره کردند آن هم در مقابل پشتیبانی‌های جهانی از رژیم صدام به آن رژیم هواپیما و امکانات راداری و پدافندی می‌دادند و مدرنترین وسایل و تجهیزات رادر اختیارش می گذاشتند اما نیروی هوایی ایستادگی کرد:‌«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا».(بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی
19/11/1382)


 
* امید به جوانان

اکثر جوانی‌هایی که در جنگ نقش‌های مؤثر ایفا کردند از قبیل دانشجوها بودند و خیلی هایشان هم جزو نخبه‌ها بودند. دلیل نخبه‌بودنشان هم این بود که یک جوان بیست و دو سه ساله فرمانده یک لشکر شد؛ آنچنان توانست آن لشگر را هدایت کند و آن چنان توانست طراحی عملیات را که هرگز نکرده بود، بکند که نه فقط دشمنانی را که مقابل ما بودند یعنی سربازان مهاجم بعثی عراق متعجب کرد بلکه ماهواره‌ای دشمنان را هم متعجب کرد. ما والفجر هشت را که حرکت نشدنی و باور نکردنی است داشتیم درحالی که ماهواره‌های آمریکایی برای عراق لابد این موضوع را شنیدید و مطلعید کار می‌کردند؛ اطلاعات به آن کشور می‌دادند؛ یعنی دائماً قرارگاه‌های جنگی رژیم بعثی با دستگاه‌های خبری آمریکایی و با ماهواره‌هایشان مرتبط بودند و آن ماهواره نقل و انتقال و تجمع نیروهای ما را ثبت می‌کردند و بلافاصله به آن اطلاع می‌دادند که ایرانیها کجا تجمع کرده‌اند و کجا ابزار کار گذاشته‌اند. حتما می‌دانید که اطلاعات در جنگ نقش بسیار مهم و فوق العاده‌ای دارد اما زیر دید این ماهواره‌ها، ده‌ها هزار نیرو رفتند تا پای اروند رود و دشمن نفهمید! با شیوه‌های عجیب و غریبی که می‌دانم شماها چیزی از آنها نمی‌دانید البته آن وقت برای ماها روشن بود بعد هم برای مردم آشکار شد منتها متأسفانه معارف جنگ دست به دست نمی‌شود. یکی از مشکلات کار ما این است لذا شماها خبر ندارید اینها با کامیون با وانت، به شکل‌های گوناگون مثل اینکه گویا هندوانه بار کرده‌اند، توانستند ده‌ها هزار نیروی انسانی را با پوشش‌های عجیب و غریب و در شب‌های تاریکی که ماه هم در آن شبها نبود به کناره اروندرود منتقل کنند و از اروندرود که عرض آن در بعضی از قسمتها به دو سه کیلومتر می‌رسد این نیروهای عظیم را عبور بدهند به آن طرف از زیر آب و با آن وضع عجیبی که اروند دارد که شماها شاید آن را هم ندانید. اروند دو جریان دارد: یک جریان از طرف شمال به جنوب است که آن جریان اصلی اروند است و رودخانه دجله و فرات هم در همین جریان به اروند متصل می‌شوند و با هم به طرف خلیج فارس می‌روند. جریان دیگر عکس این جریان است و آن در مواقع مد دریا است. در این مواقع آب دریا به قطر حدود دو سه یا چهار متر از طرف دریا یعنی از طرف جنوب می‌آید به طرف شمال یعنی دریا سرریز می‌شود در رودخانه. با این حساب یعنی اروند دو جریان صدو هشتاد درجه‌ای کاملاً مخالف همدیگر دارد. به هر حال با یک چنین وضع پیچیده‌ای آن زمان ما در جریان جزییات کار قرار می گرفتیم و آن دلهره‌ها و کذا و کذا رزمندگان اسلام توانستند به آنجا بروند و منطقه‌ای را فتح کنند و کار شگفت آوری را انجام دهند این کار کار همین دانشجوها و همین جوانان و همین نخبه‌هایی دارد که در بسیج و در سپاه بودند.(بیانات در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان 5/7/83 )

 
* بابایی آماده پرواز بود

سال 61 شهیدبابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه این جواب حزب‌اللهی سرگردی بود که او را به سرهنگ تمامی ارتقا دادیم. آن وقت آخرین درجه ما، سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می تراشید و ریش می گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می تواند؟ اما توانست. وقتی بنی‌صدر فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می کردند حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی ها این چیزها مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی می گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم هنوز در این دنیای خاکی گیر کرده‌ام و مانده‌ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی اینگونه است خود عباس بابایی هم همین طور بود او هم یک انسان واقعا مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.(بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی 23/10/83)

 
*قدرت معنوی ملت ایران

بنده در همان دوران غربت، وقتی خرمشهر در اشغال دشمنان بیگانه بود، نزدیک پل خرمشهر رفتم و به چشم خودم دیدم وضعیت چگونه است. فضا غم آلود و دلها سرشار از غصه بود و دشمن با اتکا به نیروهای بیگانه که به او کمک می‌کردند همین آمریکا و غربیها و همین مدعیان دروغگو و منافق حقوق بشر درخرمشهر مستقر شده بود. تانک‌های او، وسایل پیشرفته او، هواپیماهای مدرن او، نیروهای تا دندان مسلح او؛ بچه های ما آر. پی.جی هم نداشتند؛ با تفنگ می‌جنگیدند؛ اما با ایمان و با صلابت. همین جوانان، با دست خالی، امابادل پر از امید و ایمان به خدا، بدون اینکه ابزار پیشرفته‌ای داشته باشند و بدون اینکه دوره های جنگ را دیده باشند وسط میدان رفتند و بر همه آن عوامل غلبه پیدا کردند.

روز سوم خرداد، همان ساعت اولی که رزمندگان ما خرمشهر را گرفته بودند مرحوم شهید صیاد شیرازی به من تلفن کرد. بنده آن وقت رئیس جمهور بودم و گزارش اوضاع جبهه را می‌داد. می گفت الان هزاران سرباز و افسر عراقی صف بسته‌اند برای اینکه بیایند ما دست‌هایشان را ببندیم و اسیر شوند. قدرت معنوی یک ملت این است. فقط خرمشهر نیست، خرمشهر یک نماد است کربلای 5 ما هم همین طور بود؛ والفجر 8ما هم همین طور بود؛ فتوحات فراوان دیگر ما هم همین طور بود؛ عملیات خیبر و بدر و مجموعه هشت سال دفاع مقدس ما هم همین طور بود. البته ناکامی و شکست هم داشتیم و شهید هم دادیم؛ میدان مبارزه است. به برکت ایمان شهیدان ما و ایمان شما پدران و مادران و همسران که شماها هم پشت سر شهدا قرار دارید چون اگر پدر شهید، مادر شهید و همسر شهید با او همدل و هم ایمان نباشند، او نمی‌تواند برود بجنگد توانستید در این مبارزه پیروز شوید. این همان درسی است که باید همواره جلوی چشم ما باشد و به آن نگاه کنیم.(بیانات در دیدار خانواده های شهدا 3/3/84)


[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 9:52 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]
   1   2      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب





بازدید امروز: 61
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 186772

☼ ساخت کد صوتی مهدوی برای وبلاگ ☼