سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت،شهدا،بسیج

سردار سرتیپ پاسدار محمد حنیفه درستی در اواخر تابستان 1337 در روستای قوروق شهرستان خوی دیده به جهان گشود.

علیرغم فشارهای زندگی که بر روی خانواده بود، پس از خدمت سربازی به دلیل شرایط حساس منطقه شمال غرب کشور و حضور گروهک های ضد انقلاب از تاریخ 57/12/23 به مدت یک سال به عنوان چریک در یگان های لشکر64 پیاده ارومیه خدمت نمود؛ تا اینکه فکر پیوستن به جمع سپاهیان پاسدار او ، در تاریخ 59/3/13 محقق شد.

او جزو افرادی بود که پس از پایان دوره آموزشی در جهت برقراری امنیت در منطقه عملیاتی صنور خوی حضور یافته و پس از اندک مدتی به دلیل تجربه و لیاقتی که از خود نشان داد سر پرستی اردو گاه عملیاتی به او سپرده شد و از آن به بعد تا روز شهادتش در مناطق عملیاتی حضورمداوم داشت .

جای جای مناطق عملیاتی، حنیف را به یاد دارد و مردم خوی قاطعیت و شجاعت و ایثار او رادر ذهن دارند که چگونه ضد انقلاب را از آن مناطق ریشه کن کرد و امنیت را در همان اوایل انقلاب به مردم مومن هدیه داد.

حنیف رزمنده ای دلاور و فرماندهی با درایت بود و همین لیاقت او باعث شد تا مسئولیت های مختلفی را بر عهده داشته و دوشادوش رزمندگان اسلام حافظ حریم و حرمت اسلام و مردم باشد.

زندگی حنیف هیچ وقت رنگ آرامش را ندید و همیشه در فکر مبارزه و در کنار آن همت خود را جزم کرد تا فرزندان این مرز وبوم را برای دفاع از اسلام و کشور آماده کند.

حنیف فرماندهی را تکلیفی الهی می‌پنداشت و بدین جهت به قبول مسئولیت‌های مختلف گردن نهاد و در طول زندگی پر افتخار رزمندگی مسئولیت های زیادی را تقبل کرد تا قدمی در دفاع از اسلام عزیز برداشته باشد.

سرپرستی اردوگاه عملیاتی در صنور خوی ، فرماندهی گروهان در پیرانشهر ، فرماندهی گروهان در تیپ 27 محمد رسول ا... در جنوب ، جانشینی و مسئولیت عملیات سپاه خوی ، فرماندهی گردان جند ا... خوی، مسئولیت واحد آموزش نظامی سپاه خوی ، فرماندهی گردان حضرت ابو الفضل (ع) تیپ ابا عبد ا... الحسین (ع) ، فرماندهی گروه رزمی شهدای مکه ، معاونت عملیات لشکر3 و فرماندهی تیپ های سوم و دوم لشکر 3 بخشی از نشانه های ایثار و فداکاری این شهید بزرگوار می باشد.

در طی این مدت چهار بار مجروح گشته و به افتخار جانبازی نائل آمده بود.

او در کنار رزم در میدان های نبرد به تحصیل علوم مختلف پرداخت و تحصیلات عالی را در دانشگاه امام حسین (ع) سپری نمود .

حیف تاب ماندن در این دنیای فانی را نداشت و به همراه یار دیرینش »سردار قهاری« و»سردار زمانلو« ودیگر همرزمانش شهادت را در آغوش کشیده و به ملکوت اعلی عروج کرد ودر کنار دیگر همرزمانش آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد


[ پنج شنبه 90/8/5 ] [ 12:14 صبح ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

 


[ یکشنبه 90/6/13 ] [ 8:5 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

میلاد باسعادت کریمه اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) برعموم مسلمین علی الخصوص شیعیان جهان مبارکباد 


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 12:53 صبح ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]


[ شنبه 90/5/22 ] [ 11:55 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

سردار سرلشکر پاسدار مهندس مهدی باکری


در شروع جنگ او در حدود 26 سال دارد. همزمان با خدمت در سپاه ارومیه شهردار ارومیه نیز می‌شود. با شروع جنگ ازدواج می‌‌‌کند و اسلحه کمری‌اش را مهریه‌ی همسرش می‌‌‌کند. پس از ورود به جنگ به عنوان معاون تیپ نجف اشرف در عملیات فتح المبین شرکت می‌‌‌کند. پس از مدتی خدمت در جبهه‌ها و موفقیت در کارهایش به فرماندهی لشکر 31 عاشورا منصوب می‌شود. در پنج عملیات بزرگ به عنوان فرمانده لشکر به نبرد با دشمن می‌پردازد تا در عملیات خیبر برادرش، سردار شهید حمید باکری ، معاون او به شهادت می‌رسد و جنازه اش به همراه جنازه تعدادی از رزمندگان در میان آبهای جزیره ی مجنون می‌ماند. او هیچگاه اجازه نمی‌دهد جنازه برادرش را به ایران بیاورند و بقیه جنازه‌ها درجزیره مجنون بماند. سرانجام در عملیات بدر در شرق رودخانه دجله در 25 بهمن 1363 بر اثر اصابت تیر مستقیم مجروح می‌شود و در راه بازگشت به ایران برای مداوا ، قایق حامل او مورد اصابت گلوله‌ی توپ قرار می‌گیرد و جنازه او نیز مانند برادرش حمید هیچگاه پیدا نمی‌شود.


[ شنبه 90/5/22 ] [ 11:49 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

سردار سرلشکر پاسدار شهید محمود کاوه
شاید جوانترین این فرماندهان شهیدکاوه باشد. او پس از ورود به سپاه مشهد، فعالیت در بخش آموزش نظامی و حضور د رجبهه‌های جنوب و غرب کشور، در آزادسازی بوکان از دست ضد انقلاب فرمانده یک گروه 12 نفره بود. بعد به فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد و در مدت 24 ساعت عملیاتی را طرح ریزی و در منطقه‌ی مرزی بطام جاده 45 کیلومتری را از اشغال دشمن آزاد کرد.
مدتی بعد در خرداد 1362 با تشکیل تیپ ویژه‌ی  شهدا فرمانده این تیپ شد، در حالی که بیشتر از 22 سال نداشت.
بعدها این یگان به لشکر ویژه‌ی شهدا ارتقاء و شهید کاوه در سمت فرماندهی این لشکر ، چند عملیات موفقیت آمیز را رهبری و در دهم شهریور 1365 در سن 25 سالگی بر روی قله 259 حاج عمران بر اثر ترکش گلوله توپ دشمن به شهادت رسید.


[ شنبه 90/5/22 ] [ 11:43 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن باقری

وقتی چهار عملیات منظم ارتش جمهوری اسلامی ایران در اول جنگ برای بیرون راندن دشمن از خاک کشور به شکست انجامید فرماندهان ارتش راخیلی ناراحت و عصبانی کرد. جنگ برای مدت کوتاهی به بن بست رسید. سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن باقری، دانشجوی رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران که در آن موقع 25 سال داشت با تأسیس واحد اطلاعات و عملیات سپاه، واحدی که بعدها نبض جنگ را به دست گرفت و با ارائه راهبرد? ورود نیروهای مردمی به جنگ، شاه کار بزرگی را انجام داد. این نظریه‌ی او دراولین عملیات بزرگ ایران به نام ثامن الائمه (ع) معجزه کرد. ادغام ارتش ایران و نیروهای مردمی باعث شد ارتش عراق کیلومترها از خاک ایران عقب نشینی کند.
در عملیات بعدی که طریق القدس نام داشت ایران توانست با بهره‌گیری از این راهبرد و با استفاده از نیروهای مردمی که به سلاح‌های سبک مجهز شده بودند، شکستهای جبران ناپذیری به ارتش عراق وارد کند. گرفتن 000/15 اسیر از عراقی‌ها یکی از نتایج آن بود.
نقطه اوج راهبرد شهید باقری در عملیات الی بیت المقدس بود. وقتی فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با آماده کردن 40 هزار نیروی جنگی در نهم اردیبهشت  1361این عملیات  را آغاز کردند، صاحب نظران نظامی دنیا هیچگاه فکر نمی‌‌کردند با مدیریت و فرماندهی ایرانی این عملیات در 23 روز با پیروزی مطلق ایران و فتح خرمشهر به پایان برسد.
قدرت نمایی ایران در این نبرد خیره کننده بود. رزمندگان اسلام دراین نبرد تاریخی 000/16 سرباز اشغالگر را کشتند و 000/19 نفرشان را به اسارت گرفتند.
شهید باقری در سال 1361 وقتی برای شناسایی و آماده سازی عملیات بعدی در منطقه عملیاتی فکه حضور داشت، در سنگر دیده‌بانی مورد هدف گلوله خمپاره عراقی‌ها قرار گرفت و در سن 27 سالگی در حالی که معاون فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، به شهادت رسید.
او مانندتمام فرماندهان ایرانی از روزی که وارد جنگ شد از جبهه جدا نشد، فقط پنج روز ، آن هم برای ازدواج از جنگ جدا شد.


[ شنبه 90/5/22 ] [ 11:42 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

سال 1337 ه ش در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان خوی به دنیا آمد. تربیت صحیح ,ارتباط با افراد مذهبی و شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (ع) او را با اعتقادات دینی آشنا ‌ساخت.


 خاطرات

Read More در دوران دبیرستان در جلسات قرائت قرآن و آموزش اصول عقاید شرکت می‌کرد .
در سال 1356 موفق به اخذ دیپلم می‌شود.همگام با اوج گیری انقلاب مردم ایران ایشان نیز در فعالیت‌های ضد طاغوت شرکت می جستند.
در مبارزات قبل از انقلاب با او آشنا شدیم. یادم هست که از بام منزل این شهید بزرگوار به همراه سایر برادران با ژاندارم‌ها مبارزه می‌کردیم و تا ساعت 7 شب همان روز در 19 بهمن 57 این مبارزه ادامه داشت. در ساختن بمب‌های دستی نقش فعالی داشت.در این دوران از آموزش به دیگر جوانان دریغ نداشت و توسط همرزمانش برای این امر پایگاهی را در نظر می‌گیرند.
همزمان با اوج گیری نهضت اسلامی، پایگاه کوچکی را در مسجد میر بابا در کوچه نورالله خان خوی جهت تشکیل مذهبی جوانان محل بوجود آوردیم و شهید فتوره چی با تهیه یک قبضه سلاح کمری کلت به افراد آموزش می‌داد.
مسجد نورالله خان پایگاهی برای تجمع جوانان انقلابی شده بود و انواع مواد لازم و دستورالعمل‌های ساخت مواد منفجره و تهیه کوکتل مولوتف در اختیار افراد قرار می‌گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته انقلاب اسلامی می شود. همچنین همراه با جهاد سازندگی عازم روستاهای اطراف می‌شد. با تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صف براداران سپاه می پیوندد. مدتی در واحد اطلاعات و تحقیقات در جهت کشف گروهک‌های محارب و قاچاقچیان به فعالیت می‌پردازد.
بارها برای مقابله با اشرار به مناطق کردنشین اعزام می شود. با شروع جنگ تحمیلی در قالب یک گروه 12 نفره عازم جبهه جنوب می‌شود و در مناطق دزفول، کرخه و دهلران بر علیه دشمن می‌رزمند. بعد از بازگشت از جبهه، در اردوگاه آموزشی سپاه به سازماندهی نیروهای عازم جبهه می‌پردازد.
با ایشان در واحد بسیج سپاه خوی اشنا شدم. ایشان مسوول آموزش نظامی و اینجانب به عنوان مربی نظامی با هم کار می‌کردیم. شجاعت و ایثار، تواضع و خاکی بودن و توانایی در مدیریت از صفات برجسته ایشان بود. در آموزش به امر نظم اهمیت خاصی قائل بود.
در عملیات فتح المبین و بیت المقدس دوباره به جبهه عزیمت می‌کند. در عملیات رمضان به فرماندهی گردان المهدی می‌رسد. با شایستگی‌هایی که از خود نشان می‌دهد، مسوول آموزش نظامی لشگر 31 عاشورا می‌شود. و بعدها تا فرماندهی تیپ ارتقا می یابد.
حجت در دی ماه سال 61 ازدواج می‌کند. یکی از همرزمانش خاطره‌ای از این دوران و انتخاب شهید دارند:
وقتی این شهید عزیز می‌خواستند ازدواج بکنند، از خانواده‌ای خواستگاری کردند که آنها شرط کرده بودند اگر این وصلت صورت بگیرد، نباید حجت به جبهه برود. شهید فتوره چی چون دیده بودند که آنها بر شرط خود اصرار دارند با وجود علاقه‌ای که برای وصلت با آن خانواده داشت، از آن صرف نظر می‌کند. بعد هم با یک خانواده دیگر وصلت کردند و به همسرشان می گویند من شما را به جبهه خواهم برد.
همسر ایشان از دوران کوتاهی که با هم بودند این گونه یاد می‌کند:
من و حجت در دی ماه 61 با هم ازدواج کردیم. دو ماه و نیم بعد از ازدواجمان به جبهه رفتیم. در اوقات فراغت جبهه، مرا به مناطق مسکونی منهدم شده می‌برد و شرح چگونگی آزاد کردن آنها را بیان می‌کرد. یک روز برای آزمودنش به وی گفتم: به شهر خودمان برگردیم و مدتی آنجا بمانیم. او با لبخند جواب داد: اگر ناراحتی برویم. ولی می‌دانی که نمی‌توانیم پاسخگوی شهیدان مان در روز قیامت باشیم.
او می‌گفت همسرم همیشه سعی کن حتی خانه داری و آشپزی و امثال این کارها را نیز برای رضای خدا و با نیت الهی انجام دهی. این گونه فکر نکن که کارها را صرفا برای رضایت شوهرم می‌کنم. نه کارها باید برای رضای خدا خالص باشد.
این خصوصیت بارز وی بود که همه چیزش را وقف جبهه کرده بود و شهید مهدی باکری او را می‌ستود.
در عملیات والفجر 4 نصف شب بود. بی سیم شهید فتوره چی قطع شده بود. من نگران بودم که خدای نکرده اتفاقی برای ایشان افتاده است. معاون تیپ بود و جلو رفته بود تا نیروها را بیشتر هدایت کند و نیروها وظایف خود را بهتر انجام دهند.
دو روز بعد گفتم که ایشان یا شهید شده و یا زخمی است، اثری از وی نبود. یک روز که به خط می‌رفتم ماشینی نگه داشت و گفت جنازه شهید فتوره چی پیدا شده. گفتم کجاست. پشت ماشین را نشان دادند و گفتند داخل جعبه است. پتو را کنار زدم. فریاد زدم یا اباعبدالله، یا حسین چه سرهایی آماده شده‌اند که در راه تو فدا شوند.
زمانی که تازه ازدواج کرده بود. تمام زندگی اش را وقف جبهه کرده بود. خانواده‌اش را با خود به این شهر و آن شهر برای انجام ماموریت می‌برد. اتاقی اجاره می‌کرد و خانواده‌اش را آنجا می‌گذاشت. تمام دار و ندار خود را وقف جبهه کرده بود. باید به اینان افتخار کنیم.
شهید فتوره چی بارها می‌گفت: خدا نکند حجت با گلوله کلاش و ترکش شهید بشود. حجت باید با گلوله توپ کشته شود. و الا آبرویم می‌رود. همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی تلقی می‌کردند.
در مرحله دوم عملیات والفجر 4 بود که راهی منطقه عملیاتی که حجت در آنجا بود، شدیم. سراغ وی را از حمید باکری گرفتم و حمید آقا با دست به محلی که پر درخت بود اشاره کرد و گفت شاید آنجا باشد. چون بی سیم اش قطع شده بود ... بعد با شهید صالح الهیارلو به جستجوی منطقه‌ای دیگر کردیم تا اینکه سر بی بدن او را پیدا کردیم. بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع کردن نبود.
در بخشی از وصیت نامه‌اش خطاب به آقا امام حسین (ع) می‌گوید:
سه سال است که با دیگر پاسداران در جبهه از اسلام دفاع می‌کنیم و بوی کربلایت رزمندگان را دیوانه کرده است.
و سپس در توصیه‌هایی به مردم می‌گوید:
بارها در این دشت خونین پاهایم سست شدند که فقط با یاد خدا و یاد تشنه لبان کربلا و یاد مادران جگر سوخته شهدا و یاد یتیمان شهدا دوباره مرا به حول و قوه الهی بلند کرد ...
روحانیت متعهد را یاری نمایید که تنها قشری است که به شرق و غرب وابسته نمی‌شوند. از تهمت و افترا پرهیز نمایید که آفت انسان است. سعی کنید همیشه امر به معروف و نهی از منکر کنید. به نماز و دعاهایتان تکیه کنید که عامل پیروزی بر نفس است.
فراز آخر وصیت نامه خطاب به همسر شهید است که می‌گوید:
امیدوارم با صبر زینب گونه‌ای بتوانی خودت را راضی به نبودن من بکنی و بتوانی اندکی از مصیبت و درد زینب (س) را درک کرده باشی.
فریده خوبم من که نتوانستم همسر خوبی برای تو باشم. تو با اینکه از اول ازدواجمان از پدر و مادرت دور شدی توانستی با تحمل دوری از خانواده‌ات و غریبی باز هم تکلیف خود را در همسری خوب ادا کنی که ان شاء الله مورد قبول خداوند متعال می‌گردد.
فرزندمان را هر اسمی که خواستی نامگذاری کن و جوری تربیتش کن که دنبال رو صاحب اسمش باشد.

بار الها روز اوّل ماه محرّم است با چشمانی گریان و با گامهایی لرزان و روحی پر التهاب جهت طلب عفو و به امید رضایت رو به درگاهت ایستاده ام خود می دانی برای چیست ولی می خواهم با زبان ناله بگویم.خدایا من بغیر تو کسی را ندارم،تویی صاحب من،تویی خالق من،تویی معبود و امید من،تویی که درهایت به تمام توبه کنندگان باز است،خدایا توبة مرا بپذیر،خدایا بیامرز مرا به گناهانی که از من آگاهتری،ببخش مرا به پیمانهایی که با تو بستم و لیکن بدان عمل نکردم خداوندا تو را به عزّت و شرف خانم فاطمه زهرا(س)از گناهانم بگذر.
عجب روزی قلم به دست گرفته ام،روز اوّل محرّم،ماه پیروزی خون بر شمشیر،ماه نشانگر حماسه های اسلام،ماه شهادت سرور شهیدان حسین ابن علی؛
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و
علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
یا ابا عبدالله سه سال است که با دیگر پاسداران در جبهه ها از اسلام دفاع می کنیم و بوی کربلایت رزمندگان را دیوانه کرده است.
یا حسین مظلوم چقدر هستند کسانی که مثل من منتظر آزادی حرم پاکت هستند و چقدر از رزمندگانی در این مسیر در آرزوی دیدنت به خون خود غلطیده اند.
یا امام حسین خیلی آرزو دارم که در کنار حرمت،حرم شش گوشه ات،برای مظلومیّتت و مصیبتت در عاشورایت گریه و زاری کنم باری برای دومّین بار و این بار صدای «هل من ناصر حسین»در دشتهای ایران طنین افکند و یاران خود را دوباره طلبید،پیر و جوان از تمام نقاط به این ندا لبیک گفت من هم یکی از مشتاقان،برای رضای خدا در این دشت سرازیر شدم،خود می دانستم که لایق نیستم ولی به خودم فشار آوردم که شاید از این ندا بهره ای داشته باشم،در این دشت خونین دفعاتی پاهایم سست شدند که فقط با یاد خدا و به یاد تشنه لب کربلا و یاد مادران جگر سوخته
شهداء و یاد ناله های یتیمان شهداءدوباره مرا بقرب الهی بلند کرد.
«الا بذکر الله تطمئن القلوب»
خدایا من برای رضای تو به این هجرت قدم گذاشتم،تو هم در این هجرت راهنمایم باش.ملّت عزیز و از جان گذشته اسلام بخود آئید که مبادا از خدا غافل باشید و جبهه ها را فراموش کنید تازه اوّل کار است،رهنمود امام عزیزمان را به یاد آورید که فرمودند:راه قدس از کربلا می گذرد.
خودتان را برای آزادی کربلا و قدس عزیز آماده کنید،که شهداءدر انتظار خبر پیروزی هستند،بدانید که با جبهه آمدنتان لرزه بر اندام ابر قدرتها می اندازید و خدا و آقا امام زمان(عج)را از خودتان راضی و خشنود می کنید.
یار و یاور حسین زمان خمینی بت شکن باشید،در نماز جمعه ها و دعای کمیل ها برای رزمندگان و جنگ بیشتر دعا کنید،روحانیت متعهّد را یاری نمایید که تنها قشری است که به شرق و غرب وابسته نمی شوند،از تهمت و افتراءبپرهیزید که آفت انسان است،سعی کنید همیشه امر به معروف و نهی از منکر کنید،به نماز و دعاهایتان تکیه کنیدکه عامل پیروزی بر نفس است،سپاه پاسداران این نهاد جوشیده از ملّت را حمایت کنید.
در آخر برای خودم طلب عفو می نمایم،خداوند توفیق عمل به احکام آن و اطاعت از ولایت فقیه را به شما نصیب فرماید.
خدا نگهدارتان
حجت فتوره چی
اوّل محرم 62
امام خمینی:
«ما تمامی عزیزانمان را فدای اسلام میکنیم»


[ شنبه 90/5/22 ] [ 11:35 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در یکی از شب‌های آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است.
بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما عبادت، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیت‌ای درست و دلی پاکیزه،‌ پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»

آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزه‌داران را برشمرد و از
صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز عبادت و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.

منابع :
مفاتیح الجنان،‌ تفسیر نمونه، ‌ج 1، ص 634؛ المیزان، ‌ج 2، ص


[ شنبه 90/5/22 ] [ 11:10 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]

http://up.takfun.com/uploads/1377483571.jpg

 

http://up.takfun.com/uploads/1394538592.jpg

http://up.takfun.com/uploads/1322394188.jpg

http://up.takfun.com/uploads/1402624656.jpg

http://up.takfun.com/uploads/1337357852.jpg


[ شنبه 90/5/22 ] [ 11:8 عصر ] [ سیدروح الله جعفری ] [ نظر ]
<      1   2      
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب





بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 184482

☼ ساخت کد صوتی مهدوی برای وبلاگ ☼